۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

در امتـداد کدامیـن مهـر...؟


اگر از من میپرسی ؛ گویمت آفتاب آمد دلیل آفتاب
ولی نه،اندکی تامل
چه آفتاب بدصورتی،چه آفتاب زشت سیرتی
نمی بینمش جز سیاهی،
ظلمت...
هر دو سائلند ، یکی بر لقمه نانی و دیگری بر تکه برگی
نان را بدهی سپاسگزار است و ندهی میرود
ولی ظلمتی بزرگتر در انتظار توست
آمدست اندیشه ات را بر تکه کاغذی شکار کند
بدهی بازنده ای ، ندهی می کُشد
به خاک وخون می کِشَدت اگرش سئوال کنی
آری، بازگویه کنیم
ظلمت آمد دلیل ظلمت

تصویر را تنها دو روز مانده به شعبده بازی هشتادوهشت بر گرفتم. پیرزنی که آمده بود شاید به نوایی برسد.
شاید گمان می کرد اگر اینجا بر سنگ فرش وتکه مقوایی چرکین زانو زند ،تواند سفره ای گرد آورد.
شاید خوانده بود در امتداد مهر و در انتظار مهر می بود. گویا نمی دانست مهری که بر فرازش آویخته شده سر تا پا کینه است وننگ، شاید اگر می دانست بانیان مهر،مسببان تنگدستی اش هستند چنین پیش پای مکاران ننشسته بود...



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر