۱۳۹۱ خرداد ۴, پنجشنبه

و امامی بی‌حاشیه که به شیعیان یادآوری شد!

مدت‌ها پیش بود که ایده‌ای با مضمون یادآوری امام نقی به شیعیان در شبکه‌های مجازی شکل گرفت و ظرف مدت کوتاهی تبدیل به کمپینی وسیع از طنزهای کوتاه و بلند در فیسبوک، توئیتر و فرندفید شد و پس از آن بود که جمع کوچکی از شیعیان تکانی به خود دادند و به خاطر گرامی‌شان آمد که امامی هم در ته جدول لیگ 12 تیمی‌شان حضور دارد که گویا تاکنون مورد کم‌لطفی قرار گرفته است. خاطرم هست همان زمان به همت بلند تعدادی بچه شیعه‌ی خودجوش وبلاگی برای مقابله و شناسایی هتاکین ایجاد شد و با برداشتن و انتشار اطلاعات شخصی از صفحات فیسبوک ایرانیانی که در آن پیج، عضویت فعال داشتند، سعی در ترساندن جمعیتِ یادآور کردند. البته که بیشتر تلاشی مذبوحانه بود. پیش از این تصور می‌شد امام و هوادارانش از حاشیه به دورند و چندان علاقه‌ای به قرار گرفتن زیر نور فلاش دوربین‌ها و رویارویی با میکروفون‌ها و تصاویر تلویزیونی ندارند و ترجیح می‌دهند به دور از مطبوعات در همان انتهای جدول شوت بزنند. اما دیری نپایید که آوازه‌ی نقی و قابلیت‌های نهفته‌اش پس از هزارواندی سال رسانه‌ای شد و رفته‌رفته وی با حضور فعال در عرصه‌های مختلف اجتماعی، فرهنگی، هنری و سیاسی، خود را به صدر توجهات عمومی رساند، به طوری که به همراه هر اتفاق و خبری که در جامعه رخ می‌داد بلافاصله واکنش یا روایت نقی هم از آن واقعه نقل و منتشر میشد و این مهم برای هواداران دستاوردی ارزشمند تلقی میشد، چرا که امام توانسته بود به طرز معجزه‌آسایی خود را از انتهای لیگ بالا بکشد. این مرز از محبوبیت تا بدان‌جا پیش رفت که در هفته‌های اخیر امام با وارد شدن به متن ترانه‌ای از شاهین نجفی و ایفای نقش به عنوان شخصیت اول آن روایت، بالاخره توانست توجه ملایان و همکاران سابق خود را در حوزه‌های علمیه جلب کرده و کار تا بدان‌جا بالا گرفت که آخوندهایی که تا دیروز جز رگ‌های عضو شریف‌شان چیزی متورم نمی‌شد، این بار رگ غیرت شیعی‌شان نیز در همان ابعاد رشد کند و سرانجام دستور به قتل خواننده‌ی مذکور دادند.
پس از این تجربه بود که می‌توان به جرات ادعا کرد "کمپین یادآوری امام نقی به شیعیان" به بار نشست و امام مورد بحث که تا دیروز، مظلوم و بی‌حاشیه تلقی میشد امروز دیگر تنها در صدر توجهات غیرمسلمانان و به منظور طنز نیست و خودِ شیعیان هم از طرق مختلف سعی در تجلیل از ارزش‌های آن نقی بزرگوار دارند. در یکی از آخرین اقدامات‌شان در عرصه مجازی اعلام کرده‌اند برای پاسخ به خواننده‌ی صهیونیست (شاهین نجفی) شب شهادت امام نقی که نگارنده دقیقا نمی‌داند سالگرد چندم ایشان است و حوصله‌ی تحقیق هم در این زمینه ندارد، قرار است به مدت 10 دقیقه تمامی سایت‌های ایرانی قطع و برای کاربران زیارت جامعه‌ی کبیره که متعلق به امام دهم هست پخش شود. البته پانوشت هم شده است که این اقدام خودجوش و در اختیار مدیران سایت‌ها است.
از این موضوع که بگذریم و پا به فضای خارج از مجاز و دنیای شهری بگذاریم چندین روز است که در قم بیلبوردهای مختلفی به مناسبت سالگرد امام مذکور در جای‌جای شهر نصب شده است که حاوی اطلاعاتی پیرامون مراسم عزاداری برای نقی می‌باشد. اما نکاتی هم در خود جا داده است که برای من جالب توجه می‌نمود. اول اینکه باید به حجم وسیع این بیلبوردها اشاره کنم که تهیه‌اش نیازمند بودجه‌ای نه چندان محدود است. به دیگر بیان این هزینه‌ها را باید از مضرات یادآوری به شمار آورد! مورد دوم به عنوان آن باز می‌گردد که به راستی مرغ پخته را نیز به خنده وامی‌دارد. "دسته‌های عزاداری فداییان امام هادی" آخر امام مرده مگر نیاز به فدایی دارد! از آن گذشته تا سال پیش هیچ کدام از این دسته‌ها و عزادارها وجود خارجی نداشتند و تنها اف.سی حسین که در جایگاه سوم لیگ حضور دارد توان دسته‌سازی در بین شیعیان داشت و گویا از فصل جدید می‌بایست نقی را به عنوان رقیبی سرسخت به شمار آورد. اما جالب‌تر از همه که گواه کلام پیشین هم هست نوشته‌ایست که زیر عنوان ذکر شده است. "لبیک یا خامنه‌ای لبیک یا حسین است" از هر چه بگذریم این قسمتش برای من شیرین‌تر و البته درک‌ناپذیرتر بود! گویا نقی آنقدر معروف و شناخته شده است که خامنه‌ای و حسین هم برای چهره کردن خود دست به دامان ایشان شده‌اند.
به هر روی آنچه نمایان و کتمان ناپذیر است روند سریع و روبه‌رشد تقدس‌زدایی از بت‌واره‌هایی‌ست که صدها سال در اذهان جامعه از کوچک و بزرگ پرورش داده بودند و امروز هر چه بر گستره‌ی رسانه‌ها و ارتباطات جمعی افزوده می‌شود، دیوارهای سانسور و عقب‌ماندگی بیش از پیش فرو ریخته و این به بزرگتر شدن شعاع دایره‌ی شعور و بالابردن آستانه‌ی تحمل در برابر نقد و به چالش کشیدن عقاید فردی خواهد انجامید که در این مسیر استفاده از طنز در هر شکل و فرمی همیشه راه‌گشا بوده است. به امید آنکه زدودن هر جریان خرافی که عمدتا ریشه در باورهای مذهبی عموم دارد، بتواند یک گام ما را به سوی جامعه‌ای ایده‌آل و فرهنگی دموکرات سوق دهد.


۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه

حماقت یا خیانت؟ مسئله چیز دیگریست

معروف است که ذات آدمی تنوع‌طلب است اما در مقابل گفته می‌شود که همواره در برابر تغییرات هم مقاومت می‌کند. اصولا باید دید که مرز این دگرگونی‌ها تا کجا پیش می‌رود که فرد می‌پذیرد وضعیتی را به وضعیت دیگر تغییر دهد و چگونه خود را با شرایط جدید وفق می‌دهد. بی‌شک نیاز به تغییر یکی از مهم‌ترین عوامل این پروسه است که در وجود هر کس به فراخور شرایط گوناگون متفاوت است. به دیگر بیان آدمی فارغ از نیازهای اولیه برای بقا که در وجود همه مشترک است به شرایطی هم برای بهتر زیستن احتیاج دارد و این‌جا است که تفاوت‌ها شکل می‌گیرند و می‌توان گفت احساس نیاز به دگرگونی در شرایط موجود و رسیدن به حدود ایده‌آل در همه یکسان نیست. حال بیایید خارج از دید فردی و در بازه‌ی وسیع‌تری از اجتماع به این موضوع نگاه کنیم. اینجا است که فرد کمال‌گرا برای دستیابی به ایده‌آل‌های خویش با جامعه‌ای همراه است که لزوما با اهداف وی همراه نیستند و هر کدام به طریقی می‌اندیشند که می‌تواند در تضاد با تفکر او هم باشد. این‌بار از شما دعوت می‌کنم به موضوع از زاویه‌ی سیاسی و اجتماعی بنگریم. یعنی نیازهای فردی را در قالب قوانین موجود سیاسی و باورهای اجتماعی در نظر می‌گیریم و اینجا است که فرد باید به افراد تبدیل شود تا بتوان تغییری در پیش‌فرض‌های فعلی ایجاد کرد و در این مرحله است که به مفاهیم و راهکارهای مختلف تغییر در نظام سیاسی برخواهیم خورد، از اصلاحات مختلف ارضی تا رفرم‌های سیاسی و کودتاهای نظامی تا انقلاب‌های مردمی هر کدام می‌توان بستر و وسیله‌ای باشد برای دستیابی به جامعه و شرایطی ایده‌آل تا بتواند متضمن تامین نیازهای گوناگون بشری و آزادی‌های فردی و اجتماعی در زمینه‌های مختلف زندگی قرار بگیرد.

در باب اصلاحات که برخی از نویسندگان، آن را در مقابل انقلاب‌ها به کار می برند باید گفت که عموما باید به آن از حیث این که در درون نظام‌های دموکراتیک و یا نظام‌های ایدئولوژیک رخ می دهند نگاه کنیم. برخی از اصلاحات ممکن است از برخی انقلابات مؤثرتر باشند. در مورد شرایط اصلاحات باید گفت که انجام آنها مستلزم پیدایش نوعی شکاف در طبقه حاکمه است و پیروزی آن نیز از جمله نیازمند وقوع در موقعیت‌های خاصی است. معمولاً وقتی رژیم‌های سیاسی دچار بحران آشکار و فزاینده شوند، اصلاحات از موضع ضعف و در واکنش به بحران صورت می‌گیرد و به همین دلیل ممکن است خود موجب تشدید بحران شود و اثر مطلوب را باقی نگذارد. برعکس وقتی اصلاحات از موضع قدرت و پیش از بروز بحران صورت گیرد، کارسازتر است. از حیث نوع نظامی که در آن اصلاحات صورت می گیرد، رژیم‌های بسته و اقتدارطلب را باید از رژیم‌های دموکراتیک جدا کرد.در کشورهایی که امکان وقوع انقلاب از پائین پیدا نمی‌شود، انجام اصلاحات از بالا می‌تواند جانشین انقلاب شود. از حیث رابطه اصلاح و انقلاب، اصلاحات ممکن است مشوق و تسریع کننده انقلاب و موجب فروپاشی رژیم‌های سیاسی باشد. در مقابل نیز، اصلاحات ممکن است از وقوع انقلاب جلوگیری کند. اصلاحات در نظام‌های دموکراتیک جزئی از فرآیند عادی سیاسی هست و بر کارایی و ثبات نظام می‌افزایند. اما اصلاحات چه در نظام‌های سنتی و چه در نظام‌های ایدئولوژیک به معنی خروج از فرآیند عادی سیاسی و از همین رو متضمن خطرات و موجد بی ثباتی سیاسی هست.
پس از این مقدمه‌ی کلی و گذرا تصمیم دارم مستقیما به موضوع اصلاح‌طلبی در ایران پس از انتخابات هشتادوهشت اشاره کنم‌. در باب عملکرد و رفتار اصلاح‌طلبان طی این دو دهه همواره نقدها و بحث‌های گوناگونی صورت گرفته است که بعضا جنجال‌برانگیز هم بوده است و نیازی نمی‌بینم که به تاریخ بپردازم. آنچه پرواضح است این است که باید این واقعیت پذیرفته شود که اصلاحات در نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران امری شکست‌خورده و نابوده شده است که هیچ تفکر خردمندی تکرار آن تجربه را برنمی‌تابد. در تاریخ جمهوری اسلامی می‌توان به دو برهه از برخاست اصلاح‌طلبان اشاره کرد. یکی شروع این جریان که به دوم خرداد مشهور شد و دیگری پس از پایان دوره اول ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد و در کارزارهای تبلیغاتی برای انتخابات پرتنش هشتادوهشت که بی‌شک نقطه‌ی عطفی در تاریخ سیاسی ایران معاصر بود. در آن میان میرحسین موسوی قرار داشت که حامی اصلاحات و ناجی اصول‌گرایان خوانده می‌شد و مهدی کروبی که با مواضعی صریح‌تر و با شعار تغییر پا به میدان گذاشته بود. کروبی که در مناظرات انتخاباتی مستقیما اشاره می‌کند که مرادش از تغییر شامل تمام اصول قانون اساسی جز جمهوریت و اسلامیت نظام است و همین دست شعارهای امیدوارکننده بود که باز مردم را مجاب به حضور پای صندوق و پذیرفتن تئوری نخ‌نماشده‌ی بد و بدتر کرد. ولی روند وقایع طوری دیگر رقم خود و تصمیم علی خامنه‌ای مبنی بر دست بردن در آرای انتخاباتی آخرین میخ تابوت اصلاح‌طلبی را محکم فشرد و به وضوح نشان داد که دیکتاتوری سر از بالین قدرت برنخواهد داشت و این حجم از اقتدارطلبی که در بندبند حاکمیت نهادینه شده است به این راحتی‌ها از میدان به در نخواهد شد.
اما سئوال اصلی اینجاست که چرا پس از این وقایع و این تجارب هنوز عده‌ای دم از اصلاحات می‌زنند؟ آیا به راستی اصلاح قوانین موجود در غالب نظام حتی اگر عملی هم باشد راهگشا است؟ آیا قوانین تغییریافته و جدید می‌تواند متضمن آزادی‌های فردی و اجتماعی برای همگان باشد؟ مگر نه اینکه برای رسیدن به جامعه‌ای مدرن و دموکراتیک باید قدم در شاه‌راه سکولاریسم بگذاریم؟ آیا مسیر یا میان‌بر دیگری وجود دارد؟ آیا اصلاحات در قالب نظام جمهوری اسلامی می‌تواند آزادی زنان و حجاب اختیاری را تضمین کند؟ حتی اگر بر مسند قوه قضاییه روحانی اصلاح‌طلبی تکیه بزند می‌تواند مانع از اعدام همجنس‌گرایان  در ایران شود؟ و یا اگر مجلس شورای اسلامی در اختیار مطلق اصلاح‌طلبان قرار بگیرد خواهد توانست قوانینی تصویب کند که به رسمیت شناختن اقلیت‌های جنسی و احقاق حقوق آن‌ها بی‌انجامد؟ حقوق اقلیت‌های مذهبی چطور؟ مگر نه اینکه در اصل سیزدهم قانون اساسی تنها زرتشتیان، کلیمیان و مسیحیان هستند که به رسمیت شناخته شده‌اند. آیا اینان در کنار مسلمانان تمام عقاید دینی  یا غیردینی را در برمی‌گیرند؟ آیا اصلاح‌طلبان می‌توانند اصل دوازدهم قانون اساسی را که دین رسمی ایران را اسلام و مذهب جعفری اثنی‌عشری می‌خواند و این اصل را الی‏‌الابد غیر قابل تغییر مید‌اند تغییر دهند؟ چگونه است که با وجود این حجم از گواهی باز دم از اصلاح در چهارچوب نظام زده می‌شود و بر طبل مردم‌سالاری دینی کوبیده می‌شود؟ در شرایطی که بر هر اهل خرد و اندیشه‌ای پوشیده نیست که راه پیشرفت و ترقی چیزی جز حکومتی مردم‌سالار و سکولار نیست چرا هنوز عده‌ای در داخل و خارج از ایران از تئوری اصلاحات و اصلاح‌طلبان دفاع می‌کنند؟ آیا به راستی در این برهه از زمان، دفاع از اصلا‌ح‌طلبی امری منطقی و خردمندانه‌ است؟ نباید شک کرد که اینان خود بر این چاله به چاه واقفند و باز بر عقیده‌ی خویش پای می‌فشارند؟ اگر آگاهانه باشد که نگارنده تصور می‌کند چنین باشد آیا نامی دیگر جز خیانت می‌توان بر آن گذاشت؟ و اگر آگاهانه نباشد چیزی جز حماقت نیست؟ به هر روی هر چه باشد مسئله این است که اولین قدم برای رسیدن به نظامی مدرن و دموکراتیک عبور از جرثومه‌ی جمهوری اسلامی است و این مهم یا باید از طریق جنگ و مداخله نظامی از سوی غرب صورت بگیرد که در این حالت ویرانه‌ها ویرانه‌تر خواهند شد و یا با اتحاد همه‌جانبه‌ی اپوزیسیون تا جابجایی به دست مردم به وقوع بیپوندد و به گمان نگارنده گفتمان اصلاح‌طلبی مهم‌ترین آفتی‌ست که بر جان این اتحاد شکل نگرفته و این اپوزیسیون چهل‌تکه افتاده است.