دین کاملا سیاه و سفید است و جایی برای برداشت و تقسیر ندارد، در غیر اینصورت باید قبول کنیم که از لوح محفوظ و با فکس یا هر وسیلهی
دیگری به زمین نیامده است که قداست و معصومیت داشته باشد، یا اگر داشته در
طول تاریخ دستخوش تحریف شده است که این هم الوهیتِ مرجع را نقض میکند؛ در
نتیجه اگر به ماوراءطبیعه، دین و منویاتش اعتقاد داریم باید آن را دربست
قبول کنیم، اگر هم که از بین دستورات به زعم خویش گزینش میکنیم پس توانایی
و کمالِ معبود را زیر سئوال بردهایم؛ البته این تئوری، آزادیِ حق انتخاب
را زیر سئوال نمیبرد، صرفا خط بطلانیست بر تکیهگاهِ باورمندان به قدرت
برتر.
۱۳۹۱ تیر ۱۸, یکشنبه
۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه
معرفی فیلم گیتم Shelter
زاک در حالی که جهت رسیدگی به خانوادهاش از
رویای ورود به کالج هنر دست کشیده است با برادر نزدیکترین دوست خود وارد
رابطهای جدید و دور از انتظار میشود که دستمایهایست برای روایت یک
درامِ رومانتیک
Director & Writer: Jonah Markowitz
Stars: Trevor Wright, Brad Rowe, Tina Holmes
Drama, Romance, Sport
2007 (Germany)
Director & Writer: Jonah Markowitz
Stars: Trevor Wright, Brad Rowe, Tina Holmes
Drama, Romance, Sport
2007 (Germany)
برای دسترسی به لینک imdb روی پوستر کلیک کنید
۱۳۹۱ خرداد ۴, پنجشنبه
و امامی بیحاشیه که به شیعیان یادآوری شد!

پس از این تجربه بود که میتوان به جرات ادعا کرد "کمپین یادآوری امام نقی به شیعیان" به بار نشست و امام مورد بحث که تا دیروز، مظلوم و بیحاشیه تلقی میشد امروز دیگر تنها در صدر توجهات غیرمسلمانان و به منظور طنز نیست و خودِ شیعیان هم از طرق مختلف سعی در تجلیل از ارزشهای آن نقی بزرگوار دارند. در یکی از آخرین اقداماتشان در عرصه مجازی اعلام کردهاند برای پاسخ به خوانندهی صهیونیست (شاهین نجفی) شب شهادت امام نقی که نگارنده دقیقا نمیداند سالگرد چندم ایشان است و حوصلهی تحقیق هم در این زمینه ندارد، قرار است به مدت 10 دقیقه تمامی سایتهای ایرانی قطع و برای کاربران زیارت جامعهی کبیره که متعلق به امام دهم هست پخش شود. البته پانوشت هم شده است که این اقدام خودجوش و در اختیار مدیران سایتها است.
از این موضوع که بگذریم و پا به فضای خارج از مجاز و دنیای شهری بگذاریم چندین روز است که در قم بیلبوردهای مختلفی به مناسبت سالگرد امام مذکور در جایجای شهر نصب شده است که حاوی اطلاعاتی پیرامون مراسم عزاداری برای نقی میباشد. اما نکاتی هم در خود جا داده است که برای من جالب توجه مینمود. اول اینکه باید به حجم وسیع این بیلبوردها اشاره کنم که تهیهاش نیازمند بودجهای نه چندان محدود است. به دیگر بیان این هزینهها را باید از مضرات یادآوری به شمار آورد! مورد دوم به عنوان آن باز میگردد که به راستی مرغ پخته را نیز به خنده وامیدارد. "دستههای عزاداری فداییان امام هادی" آخر امام مرده مگر نیاز به فدایی دارد! از آن گذشته تا سال پیش هیچ کدام از این دستهها و عزادارها وجود خارجی نداشتند و تنها اف.سی حسین که در جایگاه سوم لیگ حضور دارد توان دستهسازی در بین شیعیان داشت و گویا از فصل جدید میبایست نقی را به عنوان رقیبی سرسخت به شمار آورد. اما جالبتر از همه که گواه کلام پیشین هم هست نوشتهایست که زیر عنوان ذکر شده است. "لبیک یا خامنهای لبیک یا حسین است" از هر چه بگذریم این قسمتش برای من شیرینتر و البته درکناپذیرتر بود! گویا نقی آنقدر معروف و شناخته شده است که خامنهای و حسین هم برای چهره کردن خود دست به دامان ایشان شدهاند.
به هر روی آنچه نمایان و کتمان ناپذیر است روند سریع و روبهرشد تقدسزدایی از بتوارههاییست که صدها سال در اذهان جامعه از کوچک و بزرگ پرورش داده بودند و امروز هر چه بر گسترهی رسانهها و ارتباطات جمعی افزوده میشود، دیوارهای سانسور و عقبماندگی بیش از پیش فرو ریخته و این به بزرگتر شدن شعاع دایرهی شعور و بالابردن آستانهی تحمل در برابر نقد و به چالش کشیدن عقاید فردی خواهد انجامید که در این مسیر استفاده از طنز در هر شکل و فرمی همیشه راهگشا بوده است. به امید آنکه زدودن هر جریان خرافی که عمدتا ریشه در باورهای مذهبی عموم دارد، بتواند یک گام ما را به سوی جامعهای ایدهآل و فرهنگی دموکرات سوق دهد.
۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه
حماقت یا خیانت؟ مسئله چیز دیگریست
معروف است که ذات
آدمی تنوعطلب است اما در مقابل گفته میشود که همواره در برابر تغییرات هم مقاومت
میکند. اصولا باید دید که مرز این دگرگونیها تا کجا پیش میرود که فرد میپذیرد
وضعیتی را به وضعیت دیگر تغییر دهد و چگونه خود را با شرایط جدید وفق میدهد. بیشک
نیاز به تغییر یکی از مهمترین عوامل این پروسه است که در وجود هر کس به فراخور
شرایط گوناگون متفاوت است. به دیگر بیان آدمی فارغ از نیازهای اولیه برای بقا که
در وجود همه مشترک است به شرایطی هم برای بهتر زیستن احتیاج دارد و اینجا است که
تفاوتها شکل میگیرند و میتوان گفت احساس نیاز به دگرگونی در شرایط موجود و
رسیدن به حدود ایدهآل در همه یکسان نیست. حال بیایید خارج از دید فردی و در بازهی
وسیعتری از اجتماع به این موضوع نگاه کنیم. اینجا است که فرد کمالگرا برای
دستیابی به ایدهآلهای خویش با جامعهای همراه است که لزوما با اهداف وی همراه
نیستند و هر کدام به طریقی میاندیشند که میتواند در تضاد با تفکر او هم باشد.
اینبار از شما دعوت میکنم به موضوع از زاویهی سیاسی و اجتماعی بنگریم. یعنی
نیازهای فردی را در قالب قوانین موجود سیاسی و باورهای اجتماعی در نظر میگیریم و
اینجا است که فرد باید به افراد تبدیل شود تا بتوان تغییری در پیشفرضهای فعلی
ایجاد کرد و در این مرحله است که به مفاهیم و راهکارهای مختلف تغییر در نظام سیاسی
برخواهیم خورد، از اصلاحات مختلف ارضی تا رفرمهای سیاسی و کودتاهای نظامی تا
انقلابهای مردمی هر کدام میتوان بستر و وسیلهای باشد برای دستیابی به جامعه و
شرایطی ایدهآل تا بتواند متضمن تامین نیازهای گوناگون بشری و آزادیهای فردی و
اجتماعی در زمینههای مختلف زندگی قرار بگیرد.

پس از این مقدمهی کلی و گذرا تصمیم دارم مستقیما به موضوع اصلاحطلبی در ایران پس از انتخابات هشتادوهشت اشاره کنم. در باب عملکرد و رفتار
اصلاحطلبان طی این دو دهه همواره نقدها و بحثهای گوناگونی صورت گرفته است که
بعضا جنجالبرانگیز هم بوده است و نیازی نمیبینم که به تاریخ بپردازم. آنچه
پرواضح است این است که باید این واقعیت پذیرفته شود که اصلاحات در نظام سیاسی
جمهوری اسلامی ایران امری شکستخورده و نابوده شده است که هیچ تفکر خردمندی تکرار
آن تجربه را برنمیتابد. در تاریخ جمهوری اسلامی میتوان به دو برهه از برخاست
اصلاحطلبان اشاره کرد. یکی شروع این جریان که به دوم خرداد مشهور شد و دیگری پس
از پایان دوره اول ریاستجمهوری محمود احمدینژاد و در کارزارهای تبلیغاتی برای
انتخابات پرتنش هشتادوهشت که بیشک نقطهی عطفی در تاریخ سیاسی ایران معاصر بود.
در آن میان میرحسین موسوی قرار داشت که حامی اصلاحات و ناجی اصولگرایان خوانده میشد
و مهدی کروبی که با مواضعی صریحتر و با شعار تغییر پا به میدان گذاشته بود. کروبی
که در مناظرات انتخاباتی مستقیما اشاره میکند که مرادش از تغییر شامل تمام اصول
قانون اساسی جز جمهوریت و اسلامیت نظام است و همین دست شعارهای امیدوارکننده بود
که باز مردم را مجاب به حضور پای صندوق و پذیرفتن تئوری نخنماشدهی بد و بدتر
کرد. ولی روند وقایع طوری دیگر رقم خود و تصمیم علی خامنهای مبنی بر دست بردن در
آرای انتخاباتی آخرین میخ تابوت اصلاحطلبی را محکم فشرد و به وضوح نشان داد که
دیکتاتوری سر از بالین قدرت برنخواهد داشت و این حجم از اقتدارطلبی که در بندبند
حاکمیت نهادینه شده است به این راحتیها از میدان به در نخواهد شد.
اما سئوال اصلی
اینجاست که چرا پس از این وقایع و این تجارب هنوز عدهای دم از اصلاحات میزنند؟
آیا به راستی اصلاح قوانین موجود در غالب نظام حتی اگر عملی هم باشد راهگشا است؟
آیا قوانین تغییریافته و جدید میتواند متضمن آزادیهای فردی و اجتماعی برای همگان
باشد؟ مگر نه اینکه برای رسیدن به جامعهای مدرن و دموکراتیک باید قدم در شاهراه
سکولاریسم بگذاریم؟ آیا مسیر یا میانبر دیگری وجود دارد؟ آیا اصلاحات در قالب
نظام جمهوری اسلامی میتواند آزادی زنان و حجاب اختیاری را تضمین کند؟ حتی اگر بر
مسند قوه قضاییه روحانی اصلاحطلبی تکیه بزند میتواند مانع از اعدام همجنسگرایان در ایران شود؟ و یا اگر مجلس شورای اسلامی در اختیار مطلق اصلاحطلبان
قرار بگیرد خواهد توانست قوانینی تصویب کند که به رسمیت شناختن اقلیتهای جنسی و
احقاق حقوق آنها بیانجامد؟ حقوق اقلیتهای مذهبی چطور؟ مگر نه اینکه در اصل
سیزدهم قانون اساسی تنها زرتشتیان، کلیمیان و مسیحیان هستند که به رسمیت شناخته شدهاند.
آیا اینان در کنار مسلمانان تمام عقاید دینی یا غیردینی را در برمیگیرند؟ آیا
اصلاحطلبان میتوانند اصل دوازدهم قانون اساسی را که دین رسمی ایران را اسلام و
مذهب جعفری اثنیعشری میخواند و این اصل را الیالابد غیر قابل تغییر میداند
تغییر دهند؟ چگونه است که با وجود این حجم از گواهی باز دم از اصلاح در
چهارچوب نظام زده میشود و بر طبل مردمسالاری دینی کوبیده میشود؟ در شرایطی که
بر هر اهل خرد و اندیشهای پوشیده نیست که راه پیشرفت و ترقی چیزی جز حکومتی مردمسالار
و سکولار نیست چرا هنوز عدهای در داخل و خارج از ایران از تئوری اصلاحات و اصلاحطلبان
دفاع میکنند؟ آیا به راستی در این برهه از زمان، دفاع از اصلاحطلبی امری منطقی و
خردمندانه است؟ نباید شک کرد که اینان خود بر این چاله به چاه واقفند و باز بر
عقیدهی خویش پای میفشارند؟ اگر آگاهانه باشد که نگارنده تصور میکند چنین باشد
آیا نامی دیگر جز خیانت میتوان بر آن گذاشت؟ و اگر آگاهانه نباشد چیزی جز حماقت
نیست؟ به هر روی هر چه باشد مسئله این است که اولین قدم برای رسیدن به نظامی مدرن
و دموکراتیک عبور از جرثومهی جمهوری اسلامی است و این مهم یا باید از طریق جنگ و
مداخله نظامی از سوی غرب صورت بگیرد که در این حالت ویرانهها ویرانهتر خواهند شد
و یا با اتحاد همهجانبهی اپوزیسیون تا جابجایی به دست مردم به وقوع بیپوندد و به
گمان نگارنده گفتمان اصلاحطلبی مهمترین آفتیست که بر جان این اتحاد شکل نگرفته
و این اپوزیسیون چهلتکه افتاده است.
برچسبها:
اپوزیسیون,
اصلاح طلبی,
اقلیت,
جمهوری اسلامی,
حماقت,
خیانت,
زنان,
سکولاریسم,
سیاست,
کروبی,
موسوی,
همجنس گرایان
۱۳۹۱ فروردین ۶, یکشنبه
جمهوری تبلیغاتِ اسلامی! (بخش دوم)
در بخش نخستین این مطلب اشاراتی کلی به مفهوم و عملکرد تبلیغات در فضای سیاسی حکومتهای دیکتاتورمآب شد و با شرح چگونگی تاثیر ایدئولوژی در شکلگیری و بسط تفکراتِ حاکم به این نتیجه رسیدیم که تبلیغات سیاسی از اساسیترین ارکانِ بقا و استواری نظامهای توتالیتر میباشد. البته نباید فراموش کرد که در
موضوعات سیاست خارجی و روابط بینالملل چهار ابزار نظامی، دیپلماتیک، اقتصادی و تبلیغی-ارتباطی وجود دارند که در یک تفکر سیستمی،
ترکیبی از این چهار عنصر باعث موفقیت میشود و کمتر امکان دارد تنها یک عنصر مانند
تبلیغات، بتواند کارساز باشد. به هر روی در امر تبلیغات سیاسی همواره از روشهای گوناگونی پیروی میشود که در نگاه کلی میتوان آنها را به فنونِ کلان، متوسط و خرد دستهبندی کرد که هر یک از این فنون به شاخهها و دستهجات جزیئتری تقسیم خواهند شد. در این بخش سعی خواهد شد به صورت مختصر و مفید به اصلیترین و پرکاربردترینِ این فنون پرداخته شود و بیشتر روی روشهایی مانور داده خواهد شد که در حکومت جمهوری اسلامی به صورت روزمره و یا مناسبتی به کار برده میشوند.
یکی از اساسیترین روشها در فنونِ کلان تبلیغات سیاسی استفاده از جنگ روانی است. جنگ
روانی از عباراتی است که تا به حال تعاریف متعدد و گوناگونی براساس شرایط استفاده
از آن ارائه شده است. صلاح نصر نویسنده مصری در تعریف جنگ روانی می گوید : جنگ
روانی همان جنگ کلمه و عقیده است، خواه به صورت مخفی، آشکار، شفاهی و یا کتبی
باشد . اساساً سلاحی است که به انسان و عقل او توجه دارد و هر گاه امکان برقراری
ارتباط عاطفی با مخاطب را داشته باشد میتواند به اعماق او نفوذ کند . اما ارتش
آمریکا در مارس 1955 م در آئین نامه رزمی خود ، تعریف جالب توجه و تقریباً کاملی
از جنگ روانی ارائه کرده است : جنگ روانی استفاده دقیق و طراحی شده از تبلیغات و
دیگر اعمالی است که منظور اصلی آن تأثیرگذاری بر عقاید، احساسات، تمایلات و
رفتار دشمن، گروه بیطرف و یا گروههای دوست است به نحوی که پشتیبانی برای
برآوردن مقاصد و اهداف میباشد .




آخرین تکنیکی که در این قسمت به آن پرداخته خواهد شد استفاده از نوستالژی است. با
گذر زمان تغییرات زیادی در زندگی افراد ایجاد می شود، هنگامی که در بعضی از لحظات
اندکی تأمل می کنیم و به گذشته می نگریم خاطرات گذشته حتی خاطراتی که با تلخی و
شیرینی آمیخته شده باشد در نظرمان زیبا جلوه می کند. اصولاً انسانها هنگام بخاطر
آوردن خاطرات گذشته آنها را زیبا می بینند و گاهی بر آن افسوس می خورند. در
واقع نوستالژی نوعی حس حسرت و افسوس بر گذشته است. این احساس در مورد روزگاران
خوش گذشته در بین افراد بسیار متداول است و متخصصان تبلیغ به آن خاطرات دوران
جوانی می گویند و از این احساس در جهت ایجاد ارتباط بهتر با مخاطبان استفاده می
کنند. ترانه ها و تصاویر گذشته هنگامی که بازآفرینی شود، انسان را به دوران
گذشته برمی گرداند و خاطرات آن دوران را زنده میکند. استفاده
از روش نوستالژی مفید است زیرا نتایج تحقیقی که مؤسسه بین المللی راپر استارچ Roper Starch Worldwide انجام داده است حاکی از آن است که بیش از نیمی از بزرگسالان
معتقدند که اوضاع در گذشته بهتر از امروز بوده است، بیشتر افراد در دوران کودکی
خود را بهترین دوران عمر خود می دانند به ویژه اگر در زمان حال در زندگی چندان
موفق نباشد. به نظر می رسد با توجه به فرهنگ مردم کشور ما که دارای احساسات عمیق هستند استفاده از جاذبه نوستالژی بسیار
موفق خواهد بود.

برای
مثال یک جوان امروزی در زمان حکومت پهلوی حضور نداشته که بداند در آن مقطع آیا آزادیها بیشتر، سطح زندگی فراتر و یا مردم شادتر از حال بوده اند. بلکه این
رسانه های تبلیغاتی هستند که نشان می دهند وضعیت در آن زمان بهتر بوده است و حتی
این موضوع بر جوانان و نوجوانان تأثیر گذارتر از افراد سالمندی است که آن دوران
نیز زندگی کرده اند چون منبع
اطلاعاتی جوانان از گذشته تنها همین رسانه های برون مرزی هستند و انعکاس وقایع قبل
از انقلاب به صورت واقع بینانه، برای رسانه های صوتی و تصویری داخلی ممنوع و تابو هست.
ادامه دارد ...
۱۳۹۰ بهمن ۱۹, چهارشنبه
جمهوری تبلیغاتِ اسلامی! (بخش نخست)
راستی چه میخواستيم، چه شد!
روزی موسولينی تصميم گرفت برای تبليغات جنگی تعدادی فيلمساز تربيت کند. به او گفتند برای داشتن 20 فيلمساز خوب در 4 سال آتی،که اهداف ما را تبليغ نمايند 3 چيز لازم است، اول دانشکدهای که سينما را به آنان بياموزد. دوم استوديويی که در آن فيلم بسازند و دست آخر مؤسسهای برای پخش فيلمهای توليدی در سرتاسر ايتاليا. از آن رو بود که دانشکده سينمايی رم ، شهرک سينمايی چينهچيتا و انستيو تولوچه داير گشت و تعدادی جوانِ مشتاق و با استعداد که وفاداريشان را در امتحان ورودی به موسولينی و تفکرات حاکم ثابت کرده بودند، گزينش شوند.چند سال بعد، دانشجويانِ ديروز که خود امروز فيلمسازانی آموخته بودند، به همراه گروهی ديگر موجی جهانی را در سينما ايجاد کردند که موج "نئورئاليسم ايتاليا" ناميده شد. همه اين فيلمسازان که تربيت شده بودند تا منويات و روشهای موسولينی را با هنر تبليغات ترسيم و تبيين نمايند با ساختن فيلمـهای نئـورئـاليستـی ، نه تنها به رسوايی سيستم ديکتاتور ایتاليا دامـن زدند، بـل جهانبینی تازهای بر هنر سينما افزودند. تنها طی 3 سال (1945 تا 1948) حدود 15 کارگردان ، بيش از 40 فيلم سينمايی که به نئورئاليسم ايتاليا مشهور است را آفريدند که معروفترين آنها "دزد دوچـرخه" اثر "ديسـکا" بود. می گويند روزی موسولينی در اتاقی تنها نشسته بود و به خودش میگفت: راستی چه میخواستيم ، چه شد!
روزی موسولينی تصميم گرفت برای تبليغات جنگی تعدادی فيلمساز تربيت کند. به او گفتند برای داشتن 20 فيلمساز خوب در 4 سال آتی،که اهداف ما را تبليغ نمايند 3 چيز لازم است، اول دانشکدهای که سينما را به آنان بياموزد. دوم استوديويی که در آن فيلم بسازند و دست آخر مؤسسهای برای پخش فيلمهای توليدی در سرتاسر ايتاليا. از آن رو بود که دانشکده سينمايی رم ، شهرک سينمايی چينهچيتا و انستيو تولوچه داير گشت و تعدادی جوانِ مشتاق و با استعداد که وفاداريشان را در امتحان ورودی به موسولينی و تفکرات حاکم ثابت کرده بودند، گزينش شوند.چند سال بعد، دانشجويانِ ديروز که خود امروز فيلمسازانی آموخته بودند، به همراه گروهی ديگر موجی جهانی را در سينما ايجاد کردند که موج "نئورئاليسم ايتاليا" ناميده شد. همه اين فيلمسازان که تربيت شده بودند تا منويات و روشهای موسولينی را با هنر تبليغات ترسيم و تبيين نمايند با ساختن فيلمـهای نئـورئـاليستـی ، نه تنها به رسوايی سيستم ديکتاتور ایتاليا دامـن زدند، بـل جهانبینی تازهای بر هنر سينما افزودند. تنها طی 3 سال (1945 تا 1948) حدود 15 کارگردان ، بيش از 40 فيلم سينمايی که به نئورئاليسم ايتاليا مشهور است را آفريدند که معروفترين آنها "دزد دوچـرخه" اثر "ديسـکا" بود. می گويند روزی موسولينی در اتاقی تنها نشسته بود و به خودش میگفت: راستی چه میخواستيم ، چه شد!

از این رو بهرهگیری از تبلیغات و بالعکس قرارگیری در معرض انواع تبلیغ امری بدیهی و اجتنابناپذیر است اما آنچه در این نوشتار به آن اشاره خواهد شد بحث تبلیغات سیاسی و به کارگیری آن توسط حاکمان و سیاستمداران است. تبلیغاتی که از رسانههای مختلف مانند رادیو و تلویزیون، مطبوعات، رسانه های سایبری، پوستر، تراکت و بیلبورد، میتینگها و سخنرانیها پخش و از سوی شهروندان به انحای گوناگون قبول یا رد میشوند. اما وقتی بحث از تبلیغات در میدان سیاست میشود پرواضح است که این مقوله هم مانند دیگر عرصههای زندگی میتواند به شدت تحت تاثیر تفکر و نظام حاکم قرار گیرد. به نحوی که شکل، عملکرد، شیوه، تاثیر و واکنش تبلیغات در جوامع و حکومتهای مختلف به هیچ عنوان یکسان نبوده و نخواهد بود.
بحثی که اینجا مطرح است بیشتر حول محور نظامهای خودکامه و ایدئولوژیک خواهد بود و کمتر به واکاوی حکومتهای مردمی، آزاد و دموکراتیک پرداخته میشود. چرا که رابطه ایدئولوژی و تبلیغات سیاسی در نظامهای توتالیتر رابطهایست دوسویه و همگون. به دیگر بیان وقتی نظامی بر پایه منویاتی غیرملموس و غیرمردمی شکل میگیرد باید از حجم تبلیغات بیشتری برای بسط آن تفکر استفاده کند. به طوریکه در رژیمهای توتالیتر ایدئولوژی فراگیری در همه حوزههای زندگی فرد و جامعه دخالت می کنند و می کوشند آن ایدئولوژی را بر واقعیت تحمیل کنند. به این تعبیر، توتالیتریسم با سیاسی کردن جامعه، حوزههای خصوصی و غیرسیاسی زندگی را نابود میکند. طبعاً سیاسی کردن تنها از چشمانداز یک ایدئولوژی صورت میگیرد و در نتیجه اصل تنوع عقیدهها و شیوه های زندگی زیر سئوال می رود. توتالیتریسم نیازمند کنترل دولت بر کلیه وسایل ارتباط جمعی و دستگاههای آموزشی و فرهنگی است. دولت توتالیتر با از میان بردن نهادهای خودجوش جامعه مدنی، می کوشد تا برای تحکیم قدرت خود، نهادهایی از بالا بر جامعه تحمیل کند. اصول اخلاق در توتالیتریسم مطلق و عینی تلقی می شود و سلیقههای فردی را نمی توان با حقیقت مطلق یکسان انگاشت. نوعی روحیه مذهبی در توتالیتریسم به طور کلی حاکم است. کسانی که از اصول اخلاقی ایدئولوژی حاکم پیروی نکنند، گناهکار و مستوجب مجازات به شمار می روند. تفتیش عقاید از رویههای رایج دولتهای توتالیتر است. شکست خوردگان در مبارزات سیاسی، بخت برگشته و کافر و منحرف به شمار میروند. از این رو تصفیه حزب،دولت و نهادهای سیاسی از عناصر مرتد و منحرف یکی دیگر از رویههای رایج در دولتهای توتالیتر بوده است. از دیدگاه توتالیتریسم مردم همواره مصلحت واقعی خود را تشخیص نمی دهند، بلکه حزب یا گروه حاکم از زبان مردم سخن میگوید و خود را نماینده منافع راستین و خواستهای واقعی اکثریت مردم می داند. اعضای حزب فاشیست در ایتالیا به رهبر سوگند وفاداری یاد می کردند و می گفتند:"سوگند میخورم که فرمانهای رهبر را اجرا کنم". یکی از "ده فرمان" معروف موسولینی به این شرح بود: "باور کنید، اطاعت کنید، جنگ کنید." رهبر توتالیتر خواستِ مردم را بدون درنظرگرفتن خواست مردم تعیین میکند. در آلمان گفته می شد که اعتقاد مردم به نازیسم را نمیتوان ابطال کرد، زیرا تودهها با خون خود می اندیشند.در توتالیتریسم به طور کلی نهادهای جامعه مدنی بسیار تضعیف می شوند و تمایزات و تشکلات اجتماعی جای خود را به جامعه تودهای می دهند.اما مهم ترین ابزار حکومت توتالیتر همان ایدئولوژی فراگیر است که تنوعات اجتماعی را از میان برمی دارد و رابطه انسان با واقعیت و با خودش را نیز مخدوش می سازد. به یک تعبیر دولت توتالیتر، خصوصیات زندان، پادگان و گورستان را در خود جمع می کند.
به عنوان مثال در همان آلمان نازی که از طلایهداران توتالیتر به شمار میرود از سیستم تبلیغاتی عریض و طویلی استفاده میشد که از تفکرات شخص آدولف هیتلر و سپس ژوزف گوبلز که در سال 1933 میلادی با حکم هیتلر به عنوان وزیر تبلیغات معرفی شد نشات میگرفت. آدولف هیتلر هدف تبلیغات را همیشه مقدم بر سازندگی میدانست. به اعتقاد او دستگاه تبلیغات وظیفه داشت دکترین و فلسفه جدیدی را در افکار مردم نفوذ بدهد و سازمان نظارت داشت که کدام افراد از نظر روانشناسی برای تقویت روحیه مردم مفید خواهند بود. در کتاب "نبرد من" وی وظیفه دستگاه تبلیغاتی را طی دو مورد چنین برمیشمارد . "اولین وظیفه دستگاه تبلیغات ساختن افرادی است که بتوانند سازمان های آینده را پایه گذاری کنند و اولین وظیفه سازمان ساختن افراد برای ادامه دستگاه تبلیغات است. وظیفه دوم دستگاهِ تبلیغات، بهم زدن افکار مردم است تا بتوانند آنها را برای فلسفه جدید آماده سازند در حالی که وظیفه سازمان در این مرحله آن است که برای تقویت خود و پیروزی فلسفه جدید افراد را برای مبارزه آماده سازد."
به هر ترتیب مقوله پروپاگاندا یا تبلیغات سیاسی بحثی است که همیشه از حیاتیترین اصول نظامهای سیاسی بوده به نحوی که غفلت از آن میتواند منجر به نقصان و آسیبهایی جدی برای مشروعیت نظام باشد. امری که حاکمان به خوبی به آن پی برده و از قدرت حیرتانگیز آن به انحای گوناگون بهره میجویند. همانطور که اشاره شد از پروپاگاندا در نظامهای ایدئولوژیک بیشتر استفاده میشود و وقتی یک ایدئولوژی ریشه و بنیان مذهبی داشته باشد حجم تبلیغات به شکل عریانی دوبرابر خواهد شد. چرا که در دسته بندی انواع تبلیغات به 3 شاخه تجاری، مذهبی و سیاسی برمیخوریم. البته نباید فراموش کرد که امروزه با پیشرفت تکنولوژی تفاوت بین تبلیغات سیاسی، تجاری و مذهبی نه در هدف بلکه در روشهایی است که بکار می برند. به عبارت دیگر در تبلیغات سیاسی از شیوههای غیرمستقیم و پنهان، در تبلیغات تجاری از شیوههای مستقیم تبلیغاتی و در تبلیغات مذهبی با اعزام نماینده این امر صورت می گیرد . البته در حال حاضر تفکیک بین این سه شیوه تبلیغاتی امکانپذیر نمی باشد و در هر یک از اهداف سیاسی ، تجاری و مذهبی از روشهای دیگر نیز استفاده می شود. اما وقتی در یک نظام سیاسی جایگاه سیاستمداران با مبلغان مذهبی یکی میشود طبعا از کمیت افراد کاسته و بر حجم تبلیغات اضافه خواهد شد. ضمن اینکه مسئولین جدا از تبلیغات سیاسی و مذهبی که به صورت همزمان و موازی انجام میدهند باید به خط سومی هم فکر کنند که بتواند این دو مقوله را به هم ارتباط دهد! به دیگر بیان در نظامی چون نظام جمهوری اسلامی که همزمان هم داعیه جمهوری و هم داعیه اسلامی بودن را دارد (که از نگاه خردمندانه دو واژه و راهیست که در کنار هم به هیچ روی نگنجند) ضمن تبلیغات بنیادین مذهبی و سیاسی باید برای پاسخ قطرهای به نیاز جامعه هم که شده به بسط اندیشهها و تفاسیر نوین حکومتی هم پرداخته شود که چندیست با عناوینی چون "روشنفکران دینی" یا "اسلام مترقی" خودنمایی میکنند. تمام این موارد نیازمند صرف هزینههای گزاف و کمرشکنی است که دولت و حاکمیت برای حفظ خود و بقای بیشتر بر دوش ملت گذاشته و میگذارند.
در بخش بعدی و اصلی این مطلب به بررسی برخی از مهمترین شیوههای تبلیغاتی حکومت اسلامی در ایران پرداخته میشود.
توضیحات درباره توتالیتر بریده و برگرفتهایست از کتاب "فرهنگ خاص علوم سیاسی" نوشته حسن علیزاده از نشر روزنه
۱۳۹۰ بهمن ۶, پنجشنبه
چرا اقلیتها دارای مسئولیت اجتماعی بیشتری هستند!
در جوامع مختلف و میان مردمان آن علیرغم تفاوتهای موجود که ریشه در فرهنگ عمومی، اقتصاد ملی، قدرت سیاسی و پارامترهایی دیگر دارد اصول و ضوابطی تعریف نشده هم وجود دارد که در میان آنها مشترک است و بشر فیالذات به آنها پایبند است. در این بین اصولی هم به شکل عمومی تعریف و سفارش شده است و به عنوان قانون در تمامی جوامع به شکل مجزا رعایت میشود. از این گذشته منشوری هم به صورت جهانی تحت حمایت اکثریت قریب به اتفاق کشورها به تصویب رسیده است که دستکم در کلام متضمن آزادیها و حقوق فردی و انسانیِ مردمان به شکل یکپارچه در سطح جهان است. در اولین سطر از دیباچهی اعلامیهی جهانی حقوق بشر هدف از این منشور بازشناسی حرمت ذاتی آدمی و حقوق برابر و سلبناپذیر تمامی اعضای خانوادهی بشری بیان شده است که بنیان آزادی، عدالت و صلح در جهان است. اما آنچه در واقعیت شاهد آن هستیم نقض صریح بنیادیترین حقوق انسانی است که در جوامع گوناگون به شدت و طرق مختلف روی میدهد. حال چه به صورت قانونی و یا نقض قانون و چه به شکل عرفیات و منویات اکثریت جامعه که خود و افکار خود را برتر میدانند و از این رو با دستی باز، پای بر حقوق همنوعان خود میگذارند. در این میان یکی از مهمترین قشرهایی که همیشه در طول تاریخ حقوقشان مورد تعدی قرار گرفته است گروههای اقلیت بودهاند.حال میخواهد اقلیتهای نژادی و قومی باشد و یا اقلیتهای مذهبی و جنسی.
اما اینجا لازم است گریزی بزنیم به ابتدای کلام که درباره اصول و ضوابط اجتماعی صحبت شد. شکی نیست که انسان موجودیست اجتماعی و برای ادامه حیات نیاز به ارتباط و مشارکت دارد و این مسئله، زمینهسازِ همان قوانین تعریف شده یا نشده است که در نهایت برای هر شخص مسئولیتی تعیین میکند که لازم است از سوی وی رعایت شود. مسئولیتهایی که فرد لازم است از آن آگاه باشد تا به درستی انجام پذیرند. در این بین گروهی از انسانها نیز جدا از تعلقاتی که به صورت عمومی به جامعهای که در آن زیست میکنند دارند، وابستگیهایی خودخواسته یا ناخواسته به جوامعی خُرد نیز دارند. به عنوان مثال دین یک مقوله شخصی است و روشی است که به شکل معمول فرد میتواند نوعش را انتخاب کند و یا حتی به عنوان یک بیدین به زندگی ادامه دهد اما به هر روی وقتی یک مسیحی در جامعهای قرار میگیرد که اکثریت مسلمان هستند مسئولیتی بیش از فردِ مسلمان نسبت به جامعه دارد چرا که انتخاب کرده در محیطی خاص گرایشاتی مجزا از دیگران داشته باشد. در توضیح این مسئله باید اشاره شود که این مسئولیتها در واقع متضمن بقا و زندگی راحتتری برای همان فرد است. اما در دستهبندی این وابستگیها گروههایی هم هستند که به طور ناخواسته در شرایط مشابه قرار گرفتهاند مانند آسیاییها در اروپا، سیاهپوستان در آمریکا یا همجنسگرایان در سراسر جهان. چنین وضعیتی است که این افراد را در دستههای اقلیت ( قومی،نژادی،جنسی) قرار میدهد و تا بوده زندگیِ سختتری نسبت به گروه اکثریت در تمام جوامع داشتهاند. شرایطی که خود حق انتخابی نداشتهاند و برای زندگی بهتر تنها دو راه پیش پای آنها باقی میماند؛ یا جامعه، قانون و فرهنگِ غالب را اصلاح کنند که نیازمند پشتیبانی قدرت سیاسی حاکم است و یا به جامعهای که شرایط ایدهآل را داراست بگریزند و راه مهاجرت را در پیش گیرند. مهاجرت به سرزمینهایی که برای آن گونه از زندگی که این اقلیتها به آن تعلق دارند تمهیداتی قانونی و حقوقی برابر یا نزدیک به برابر اندیشیده شده است و مردمان نیز نگاهی تلطیفتر و روشنتر به آنها نسبت به جامعهی مبدا دارند. اما این دو راه همیشه و در هر حال دستیافتنی نیست و از این رو عمدتا افرادی که در جامعهی اقلیت قرار میگیرند باید خود و شیوهی زندگیشان را به نسبت تغییر و با محیط وفق دهند. در این شرایط است که فرد دچار خودسانسوری و انکار میشود و درگیریهای اجتماعی زمینهی معضلات روحی و روانی را در وی ایجاد میکند. اینجاست که نقش مسئولیتهای اجتماعی که این افراد دارا هستند پررنگتر میشود.
در این نوشتار اقلیت و جامعهای که به عنوان نمونه انتخاب و کنکاش میشود گروه دگرباشان جنسی است در فضای زندگیِ ایرانی و با چهارچوب قوانین فعلی ایران و طرز فکر و فرهنگِ غالب در این کشور. علیرغم اینکه سالهاست در کشورهای اروپایی، کانادا، ایالات متحده و آمریکای لاتین، استرالیا، اکثر کشورهای آسیایی و حتی آفریقای جنوبی همجنسگرایی به مثابه جرم تلقی نمیشود و قوانین متفاوتی هم برای احقاق حقوق انسانی و تضمین آزادیهای فردی آنان به تصویب رسیده است اما هنوز در اکثر کشورهای خاورمیانه همجنسگرایی جرم است و حتی در قوانین کیفری ایران مجازات این عمل مرگ است. به واسطه همین مجازاتهای سنگین و محدودیات وسیع، فضا هم برای آگاهسازی و مبارزه با هموفوبیا در سطح جامعه تنگتر و بستهتر شده است. به نحوی که فعالان حقوق همجنسگرایان در داخل کشور از هیچ تریبون و جایگاهی برخوردار نیستند چرا که اصولا این نوع تمایل از ریشه در نزد حاکمیت، قانونگذاران و بخش نسبتا وسیعی از جامعه به دلیل ناآگاهی انکار میشود و جامعه دگرباش به نحو سنگینی با انگ،توهین و مجازات درگیر است.
در چنین شرایط خفقانآلودی مسئولیت اجتماعی یک فرد همجنسگرا سنگینتر از دیگر افراد این جامعه است چرا که آن شخص جدا از مسئولیتهای اجتماعی که به شکل عمومی باید به آن پایبند باشد، مسئولیت بیشتری نسبت به رفتار و کردار شخصی خود داراست و به هر شکل همیشه نمایندهای از این اقلیت در جمعی که حاضر است به شمار میرود. به دیگر بیان یک هموسکشوال در ایران همواره باید در ذهن داشته باشد از زمانی که برای شخص یا اشخاصی برونگرایی میکند دیگر رفتارش تنها متعلق به شخص خودش نیست و کوچکترین برخوردش، خواه غلط باشد خواه درست، میتواند از دید قشر وسیعی از جامعهی ناآگاهِ ما به کلیه همجنسگرایان تعمیم داده شود. تعمیمی که یقینا درست نیست اما از نگاه واقعبینانه اجتنابناپذیر است.
به عنوان مثال یکی از ابتداییترین مشکلاتی که همیشه سر راه فعالان حقوق همجنسگرایان بوده است تفهیم و جا انداختن سادهترین مقولهها برای مردم یا به طور دقیقتر همجنسگراهراسان بوده است. خوب میدانیم که در گویش عوام هنوز در بهترین حالت از لفظ همجنسبازی برای خطاب کردن این قشر استفاده میشود. بگذریم که هنوز واژههایی آمیخته به توهین چون اِواخواهر و یا کلماتی زنندهتر هم در ادبیاتِ رایج کاربرد دارند. خب اگر بخواهیم این موضوع را ریشهیابی کنیم در نهایت به رفتار زنانهمانند مردانِ همجنسگرا یا دگرجنسگرایی برمیخوریم که خواسته یا ناخواسته این حالت را یدک میکشند و در جامعه به غلط به عنوان همجنسباز شناخته میشوند. اما به هر حال نباید فراموش کرد هر مردی که رفتار زنانه دارد همجنسگرا نیست و مهمتر از آن هر مرد همجنسگرایی رفتار زنانه ندارد و این نوع از رفتار صرفا شامل بخشی کوچک از جامعهی همجنسگرا میشود. از این گذشته وقتی از دید علمی بین دگرباشان جنسی یا همان جامعه الجیبیتی (LGBT) تمایز قائل شویم مشاهده میکنیم که در این جامعه تراجنسی یا دوجنسهها هم حضور دارند که طبعا نمیتوانند معرف شخصیتِ رفتاری کلیهی اقلیت دگرباشان علیالخصوص همجنسگرایان باشند.
با تصویر کردن این شرایط به این نتیجه میرسیم که یک فرد همجنسگرا علیرغم اینکه باید فشارهای جاری در زندگیِ زیرزمینی را تحمل کند و ضمن تلاش برای برطرف کردنش با آنها بسازد، در ضمن نباید فراموش کند که تصویری که از خود به جای میگذارد همیشه به مثابهی آینهای از دیگر همجنسگرایان تلقی میشود. مسئلهای که در اصل خطا است اما در واقعیت گریزی از آن نیست. از همین رو مسئولیتی که این افراد بر رفتار خود دارند پررنگتر و اساسیتر از دیگران است. البته جای خرسندیست که آنچه به شکل غالب در میان اقلیتها به ویژه همجنسگرایان دیده میشود عموما انسانهای خوشفکر و روشناندیشی نشان میدهند اما به هر حال جامعه و فرهنگ ما در این موردِ بهخصوص بسیار نیاز به اطلاعات و اگاهسازی دارد و در پروسهی تغییر اندیشه و جانشینسازیِ تفکری درست با ذهنیاتِ نادرست پیشین، اولین قدم پاک کردن دانستههای فعلی آنهاست که در موارد زیادی بتگونه در ذهنشان جا گرفته است و شکستن این بت، جز با همکاری بخش عظیمی از جامعه دگرباش امکانپذیر نمیباشد.
در نهایت امید است که هر چه بیشتر پیش میرویم، بشریت هم با روی بازتری تن به آگاهی دهد!
۱۳۹۰ دی ۱۵, پنجشنبه
یه مـردِ کوچک
من دریای آبی را دوست دارم
مادر سبد یاس در دست دارد
مادرم را دوست دارم ...
7 سال بیشتر نداشت و حوالی هفت تیر دستفروشی میکرد، دستمال میفروخت و فال ...
هر روز از شهرری به تهران میآید و در دبستان انجمنِ دروازهغار درس میخواند. کلاس اول است هنوز و هنوز درگیرِ الفباست . شیرین است که کلاس اول باشی و الفبای فارسی بیاموزی ولی تلخ است که کلاس اول باشی و هنوز الفبای فارسی نیاموخته ، الفبای ایرانی در برابرت قد علم کند . ایرانی که سرشار از سرمایههاست ولی سهم بسیار کودکانی چون او تنها همین دو دست لباس و چند برگ فال و یک کیفِ کهنه و دفتریست که هر شب از تکالیفِ مدرسه سیاه میشود. و البته گوشهای تنگ و سرد از خیابان که تنها با تهویهای کوچک اندکی گرم میشود . آری ؛ سهم این کودک برای در امان ماندن از سوز سرما از تمام آن سرمایهها و آن منابعِ ایرانی فقط و فقط همین هواکش بدبوییست که رویش مینشیند تا ساعتهایش گرم بگذرند . ساعتهایی که چشمانتظار آن "دریای آبی و آن سبدهای یاس" نیست و تنها نگاه به دستهای رهگذرانی دارد که شاید فالی بخرند که کمک حالِ او شود تا وقتی شب به خانه بازمیگردد دستانِ کوچکش خالی نباشند. دستانی که خود داستانی دارند بس دراز ...
نامش را نپرسیدم، چرایش را خودم هم نمیدانم!
میگفت پدرم کارگر است و مادرم هم در خانه کار میکند و تنها یک خواهر بزرگتر دارم که او هم به مادرم کمک میکند . میگفت من باید کار کنم تا در اجاره خانه به پدرم کمکی کرده باشم . تقریبا روزی بیستهزارتومان کار میکرد ، از ساعت 2 بعدازظهر تا 10 شب که با مترو به شهرری بازگردد . بعد از مدرسه مستقیم به خیابان میآید تا دستفروشی کند . مهمترین ترس و دغدغهاش هم ماشینها و ماموران شهرداری بودند که سعی دارند جمعشان کنند . میگفت یکبار شهرداری کیف و کتابهایم را هم گرفت و اینقدر گریه کردم که پس دادند . از آن به بعد هر موقع آنها را میبیند فرار میکند و جایی دیگر بساط . البته تنها هم نبود و میگفت دوستانم هم در همین اطراف هستند . گاهی دستفروشانی که سن و جثه بزرگتری دارند با او دعوا میکنند و میگویند تو نباید چیزی بفروشی و کتکش میزنند . تا زمانی که مردم کمکش کنند و بتواند فرار کند .
به هر روی از این دست کودکان در خیابانها کم نیستند و چنین صحنههایی را هر روز بیشتر و بیشتر میبینیم ولی دردآور است که چون هر روز میبینیم برایمان عادی شده است . فقری که به شکل عریان در جامعه نمودار است ولی هیچ راهچارهای هم برای مقابله با آن اندیشیده نمیشود و هر روز هم این زخم عمیقتر از پیش میشود. و گمان میبرم بر ما است که گاه سری هم به این دردِ آشکار بزنیم و آغوشی برای این کودکان باشیم ، حتی برای چند دقیقه کوتاه ، تا اگر روزی کودک فالی را باز کرد و حافظی خواند لااقل به خود، ما و حافظ نخندد که چنین گفت :
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند ... چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم ... رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پرده دار به شمشیر میزند همه را ... کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است ... چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
سرود مجلس جمشید گفتهاند این بود ... که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه ... که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
توانگرا دل درویش خود به دست آور ... که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
بدین رواق زبرجد نوشتهاند به زر ... که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ ... که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم ... رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پرده دار به شمشیر میزند همه را ... کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است ... چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
سرود مجلس جمشید گفتهاند این بود ... که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه ... که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
توانگرا دل درویش خود به دست آور ... که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
بدین رواق زبرجد نوشتهاند به زر ... که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ ... که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
۱۳۹۰ دی ۱۳, سهشنبه
دعوت جمعی از بلاگرها به تحریم فعال نمایش انتخاباتی حکومت ایران
دیو اقتدارگرایی و مطلق طلبی حکومت ایران، که پیش
از این و بی آنکه اعتقادی به جمهور مردم داشته باشد، در لباس جمهوریت رخ نهان کرده بود، در انتخابات ۸۸ و حوادث پس از آن چهره عیان
نمود و هر چه دیوان همه دارند را یک جا به نمایش درآورد. تقلب٬ خیانت٬ قتل٬ جنایت
و تجاوز را ضمیمه کودتای نظامی سرداران فربه از ثروتهای نفتی نمود تا حجت را بر
همگان تمام نماید که این دیوِ زنجیرپاره کردهی استبداد دینی به قفس برنمیگردد.
پیداست که پس از انتخابات ۸۸ در این شهر پرآشوب٬ سمفونیِ اصلاح آواز بی محل تاریخ گذشتهای
بود که هم خندهی مردمان تلخ کام ایران را برمی انگیخت و هم قهقههی تمسخرآمیز
اصحاب استبداد را. هم از این رو بود که مردم و همراهان بزرگ سبزشان دست از
اصلاحاتی که صرفا در حضور انتخاباتی خلاصه میشد کشیدند و به جای آن، مسیر ایستادگی
و مقاومت در برابر استبداد را برگزیدند.
اینک اما در سردترین فصل حیات سیاسی معاصر ایران،
دوباره سیرک انتخاباتی جدیدی به راه افتاده است. حکومت که مشروعیت خود را از دست
رفته میبیند به دنبال آن است که به این فضای بستهی خفقانآور٬ به خیال خام خویش٬
گرمایی ببخشد تا برای اجرای نمایشنامه مضحک انتخابات، باز تعدادی تماشاچی و بازیگر
فراهم نماید. اما کیست که نداند حکومت ایران، انتخابات را نه برای اعمال اراده
مردم بلکه برای بزک کردن چهره واقعی استبدادیاش به نمایش می گذارد، و کیست که نداند
دستاورد این سیرک انتخاباتی قرار است صندوق های از پیش پر شده ای باشند که آمارهای
پیشاپیش تعیین شده و دروغین ۶۳ درصدی و یا
شاید هم 2/98 درصدی را به نمایش نهند؛ و محصول این صندوق ها قرار است نمایندگان
گلچین شده ای باشند که به فرمان بیتِ استبداد، قیام و قعود کنند و بر فسادهای
سیاسی و اقتصادی فراگیر چشم بپوشند. پر واضح است که قرار نیست با این انتخابات
اتفاق خاصی بیفتد جز اینکه چند روزی دستگاه های تبلیغاتی حکوت با توسل به آمارهایی دروغ مدعی حضور
"حماسی" مردم شوند تا سرمه بر چشمان فساد ساختاری حکومت بکشند بلکه کمی
از آب رفته را به جوی خشک مشروعیت نظام برگردانند. روشن است که در این شرایط جریانهای
اصیل سیاسی هرگز حاضر نمی شوند که بازیگر این نمایش مضحک انتخاباتی شوند و آبروی
خود را هزینه گرم کردن تنور سرد این انتخابات نمایند.
انتخابات ۸۸ و حوادث پس از آن حجت را بر همه فعالین و گروههای سیاسی تمام
نمود و نشان داد که ظرفیت اصلاح انتخاباتی نظام کاملا به اتمام رسیده و دیگر ذیل
نام اصلاحات نمی توان به عرصه انتخابات بازگشت و از مردم مطالبهی همراهی نمود.
مردمی که به دعوت اصلاحطلبان وارد عرصه انتخابات شدند،
هزینه سنگینی برای رایشان پرداخت نمودند. نمی
توان بر آن همه کشته دادنها و زندان رفتنها چشم پوشید و دوباره دست در دست کسانی
گذاشت که خون فرزندان این سرزمین را ریختند و در مدت دو سالی که گذشت، هیچ اقدامی برای جبران ظلم و ستمی که بر مردم روا
داشتند، نکردند٬ همانگونه که در قبال جنایتهای
پیشین خویش نکردند.
ازسوی دیگر، با وجود محدودیتهایی همچون نظارت استصوابی، یکدستی و همدستی
مجریان و ناظران انتخاباتی، فضای بستهی سیاسی کشور و عدم امکان فعالیت احزاب و
روزنامه ها، امروز برگزاری انتخاباتی آزاد و
سالم و عاری از تقلب به هیچ عنوان ممکن نیست و بر فرض محال در صورت تحقق، با وجود
انسداد سیاسی حاکم در ساختار سیاسی کشور، فربه
شدن نهادهای انتصابی، و
در مقابل، نحیف شدن نهادهای انتخابی نظام و قدرت گرفتن بی رویهی نهادهای نظامی و
شکل گرفتن محفل های متعدد امنیتی و اقتصادی، عملا هیچ کاری از منتخبین مردم برنمی
آید همانگونه که از دولتهای هفتم و هشتم و مجلس ششم
در شرایطی به مراتب بهتر برنیامد. پیداست
که مسئولیت شرایط پیش آمده و پیامدهای مربوطه صرفا بر عهده حاکمیتی است که همواره
در پی مهندسی انتخابات بوده و نه نیروهای دمکراسی خواهی که مطالبه اصلی شان مراجعه
واقعی به صندوق های رای بوده اما امروز ناگزیر از تحریم انتخابات نمایشی حکومت شده
اند.
لذا همانگونه که
میر حسین موسوی درآخرین پیام و در آخرین فرصت از درون زندان محصورش نوشت امیدی به
انتخابات و شرکت در آن نیست. و نیز، همانطور که در پیام اخیر مهدی
کروبی و همچنین بیانیه ۳۹ زندانی سیاسی نیز منعکس شده است، انتخابات فرمایشی مجلس از هم
اکنون محکوم به شکست است و آخرین تیر بر پیکرجمهوری اسلامی خواهد بود و از این پس،
با تابوت جنازهای مواجه خواهیم بود که بر دستان اقتدارگرایان سنگینی می کند و روز به روز بر تعفن و فسادش افزوده
خواهد شد. در این شرایط، گروههای سیاسی یا
کاندیداهای منفردی که به هر نحوی با مشارکت در انتخابات زیر این تابوت را بگیرند چیزی جز بی آبرویی
برای خود به ارمغان نخواهند آورد. اما نگرانی آن جاست که این افراد بخواهند
از سرمایه و اعتبار جنبش سبز، برای رسیدن به مقاصد انتخاباتی خویش هزینه نمایند.
ما شدیدا نسبت به این موضوع هشدار داده و از مجموعههای فعال در قالب جنبش آزادی
خواهی مردم ایران می خواهیم که با مرزبندی صریح و بیان مواضعی آشکار، مانع از به
حراج گذاشته شدن سرمایه های والای این جنبش شوند.
همچنین معتقدیم که تنها عدم شرکت در انتخابات کفایت نکرده و می بایست تحریم
فعالانه آن به صورت جدی و توسط نیروهای فعال در جنبش سبز دنبال شود به نحوی که عمل
تحریم از سطح بیانیه ها فراتر رفته و منجر به نمود عینی در سطح جامعه شود. بدیهی است
که موثرترین استراتژی پیش روی نیروهای دموکراسی طلب، مشروعیت زدایی از نمایش
انتخاباتی حاکمیتی است که تن به انتخاب و رای مردم نمی دهد. مشروعیت زدایی از
حاکمیت و نمایش های انتخاباتی اش نیز، بدون توسل به ابزارهای مقاومت مدنی شدنی
نیست. مهمترین عامل در انتخاب روش مناسب برای مقاومت مدنی در مقابل سناریوی
انتخابات، به صحنه آوردن شهروندانی است که تن به نمایش انتخاباتی حاکمیت نداده
اند. گروه های فعال جنبش سبز میتوانند با همفکری اعضای فعال، سعی در یافتن کنش هایی
کم هزینه برای عینیت دادن به تجمعات مخالفان چنین انتصابات فرمایشیای داشته باشند. بروز
بیرونی و عینیت دادن به چنین اعتراضاتی، الزاما منوط به راهپیمایی خیابانی نیست و
می توان ایده های کاراتری همچون تجمع مخالفان در مکان هایی ویژه (مانند اماکن زیارتی
و تفریحی) و یا راه های ابتکاری دیگری یافت تا مانع از آن شد که جمعیت وسیع تحریم
کنندگان انتصابات حکومتی در آمارهای ساختگی حکومت گم شوند. دست یابی به کاراترین
ایدهها، منوط به ایجاد فضایی است که در آن نیروهای فعال جنبش از موضع انفعالی تنها
عدم شرکت در انتخابات فاصله گرفته و به جای آن تحریم فعالانهی انتخابات نمایشی و
فرمایشی را در پیش بگیرند و از فرصتی که احتمالا با گشایش نسبی فضای سیاسی جامعه در
ایام منتهی به انتخابات بوجود می آید برای بروز کنشهایی عملی و موثر بهرهی کافی
و هوشمندانه ببرند.
2- در صورت تمایل به امضا
نمودن این نامه و اضافه شدن به این لیست، پس از انتشار این مطلب در وبلاگ خود،
آدرس لینک مربوطه را به آدرس ahmadsaidi8808@gmail.com ایمیل
نمایید.
اشتراک در:
پستها (Atom)