معروف است که ذات
آدمی تنوعطلب است اما در مقابل گفته میشود که همواره در برابر تغییرات هم مقاومت
میکند. اصولا باید دید که مرز این دگرگونیها تا کجا پیش میرود که فرد میپذیرد
وضعیتی را به وضعیت دیگر تغییر دهد و چگونه خود را با شرایط جدید وفق میدهد. بیشک
نیاز به تغییر یکی از مهمترین عوامل این پروسه است که در وجود هر کس به فراخور
شرایط گوناگون متفاوت است. به دیگر بیان آدمی فارغ از نیازهای اولیه برای بقا که
در وجود همه مشترک است به شرایطی هم برای بهتر زیستن احتیاج دارد و اینجا است که
تفاوتها شکل میگیرند و میتوان گفت احساس نیاز به دگرگونی در شرایط موجود و
رسیدن به حدود ایدهآل در همه یکسان نیست. حال بیایید خارج از دید فردی و در بازهی
وسیعتری از اجتماع به این موضوع نگاه کنیم. اینجا است که فرد کمالگرا برای
دستیابی به ایدهآلهای خویش با جامعهای همراه است که لزوما با اهداف وی همراه
نیستند و هر کدام به طریقی میاندیشند که میتواند در تضاد با تفکر او هم باشد.
اینبار از شما دعوت میکنم به موضوع از زاویهی سیاسی و اجتماعی بنگریم. یعنی
نیازهای فردی را در قالب قوانین موجود سیاسی و باورهای اجتماعی در نظر میگیریم و
اینجا است که فرد باید به افراد تبدیل شود تا بتوان تغییری در پیشفرضهای فعلی
ایجاد کرد و در این مرحله است که به مفاهیم و راهکارهای مختلف تغییر در نظام سیاسی
برخواهیم خورد، از اصلاحات مختلف ارضی تا رفرمهای سیاسی و کودتاهای نظامی تا
انقلابهای مردمی هر کدام میتوان بستر و وسیلهای باشد برای دستیابی به جامعه و
شرایطی ایدهآل تا بتواند متضمن تامین نیازهای گوناگون بشری و آزادیهای فردی و
اجتماعی در زمینههای مختلف زندگی قرار بگیرد.
در باب اصلاحات که برخی از نویسندگان، آن را در مقابل انقلابها به کار می
برند باید گفت که عموما باید به آن از حیث این که در درون نظامهای
دموکراتیک و یا نظامهای ایدئولوژیک رخ می دهند نگاه کنیم. برخی از اصلاحات ممکن
است از برخی انقلابات مؤثرتر باشند. در مورد شرایط اصلاحات باید گفت که انجام آنها
مستلزم پیدایش نوعی شکاف در طبقه حاکمه است و پیروزی آن نیز از جمله نیازمند وقوع
در موقعیتهای خاصی است. معمولاً وقتی رژیمهای سیاسی دچار بحران آشکار و فزاینده
شوند، اصلاحات از موضع ضعف و در واکنش به بحران صورت میگیرد و به همین دلیل ممکن
است خود موجب تشدید بحران شود و اثر مطلوب را باقی نگذارد. برعکس وقتی اصلاحات از
موضع قدرت و پیش از بروز بحران صورت گیرد، کارسازتر است. از حیث نوع نظامی که در
آن اصلاحات صورت می گیرد، رژیمهای بسته و اقتدارطلب را باید از رژیمهای
دموکراتیک جدا کرد.در کشورهایی که امکان وقوع
انقلاب از پائین پیدا نمیشود، انجام اصلاحات از بالا میتواند جانشین انقلاب شود.
از حیث رابطه اصلاح و انقلاب، اصلاحات ممکن است مشوق و تسریع کننده انقلاب و موجب
فروپاشی رژیمهای سیاسی باشد. در مقابل نیز، اصلاحات ممکن است از وقوع انقلاب
جلوگیری کند. اصلاحات در نظامهای
دموکراتیک جزئی از فرآیند عادی سیاسی هست و بر کارایی و ثبات نظام میافزایند.
اما اصلاحات چه در نظامهای سنتی و چه در نظامهای ایدئولوژیک به معنی خروج از
فرآیند عادی سیاسی و از همین رو متضمن خطرات و موجد بی ثباتی سیاسی هست.
پس از این مقدمهی کلی و گذرا تصمیم دارم مستقیما به موضوع اصلاحطلبی در ایران پس از انتخابات هشتادوهشت اشاره کنم. در باب عملکرد و رفتار
اصلاحطلبان طی این دو دهه همواره نقدها و بحثهای گوناگونی صورت گرفته است که
بعضا جنجالبرانگیز هم بوده است و نیازی نمیبینم که به تاریخ بپردازم. آنچه
پرواضح است این است که باید این واقعیت پذیرفته شود که اصلاحات در نظام سیاسی
جمهوری اسلامی ایران امری شکستخورده و نابوده شده است که هیچ تفکر خردمندی تکرار
آن تجربه را برنمیتابد. در تاریخ جمهوری اسلامی میتوان به دو برهه از برخاست
اصلاحطلبان اشاره کرد. یکی شروع این جریان که به دوم خرداد مشهور شد و دیگری پس
از پایان دوره اول ریاستجمهوری محمود احمدینژاد و در کارزارهای تبلیغاتی برای
انتخابات پرتنش هشتادوهشت که بیشک نقطهی عطفی در تاریخ سیاسی ایران معاصر بود.
در آن میان میرحسین موسوی قرار داشت که حامی اصلاحات و ناجی اصولگرایان خوانده میشد
و مهدی کروبی که با مواضعی صریحتر و با شعار تغییر پا به میدان گذاشته بود. کروبی
که در مناظرات انتخاباتی مستقیما اشاره میکند که مرادش از تغییر شامل تمام اصول
قانون اساسی جز جمهوریت و اسلامیت نظام است و همین دست شعارهای امیدوارکننده بود
که باز مردم را مجاب به حضور پای صندوق و پذیرفتن تئوری نخنماشدهی بد و بدتر
کرد. ولی روند وقایع طوری دیگر رقم خود و تصمیم علی خامنهای مبنی بر دست بردن در
آرای انتخاباتی آخرین میخ تابوت اصلاحطلبی را محکم فشرد و به وضوح نشان داد که
دیکتاتوری سر از بالین قدرت برنخواهد داشت و این حجم از اقتدارطلبی که در بندبند
حاکمیت نهادینه شده است به این راحتیها از میدان به در نخواهد شد.
اما سئوال اصلی
اینجاست که چرا پس از این وقایع و این تجارب هنوز عدهای دم از اصلاحات میزنند؟
آیا به راستی اصلاح قوانین موجود در غالب نظام حتی اگر عملی هم باشد راهگشا است؟
آیا قوانین تغییریافته و جدید میتواند متضمن آزادیهای فردی و اجتماعی برای همگان
باشد؟ مگر نه اینکه برای رسیدن به جامعهای مدرن و دموکراتیک باید قدم در شاهراه
سکولاریسم بگذاریم؟ آیا مسیر یا میانبر دیگری وجود دارد؟ آیا اصلاحات در قالب
نظام جمهوری اسلامی میتواند آزادی زنان و حجاب اختیاری را تضمین کند؟ حتی اگر بر
مسند قوه قضاییه روحانی اصلاحطلبی تکیه بزند میتواند مانع از اعدام همجنسگرایان در ایران شود؟ و یا اگر مجلس شورای اسلامی در اختیار مطلق اصلاحطلبان
قرار بگیرد خواهد توانست قوانینی تصویب کند که به رسمیت شناختن اقلیتهای جنسی و
احقاق حقوق آنها بیانجامد؟ حقوق اقلیتهای مذهبی چطور؟ مگر نه اینکه در اصل
سیزدهم قانون اساسی تنها زرتشتیان، کلیمیان و مسیحیان هستند که به رسمیت شناخته شدهاند.
آیا اینان در کنار مسلمانان تمام عقاید دینی یا غیردینی را در برمیگیرند؟ آیا
اصلاحطلبان میتوانند اصل دوازدهم قانون اساسی را که دین رسمی ایران را اسلام و
مذهب جعفری اثنیعشری میخواند و این اصل را الیالابد غیر قابل تغییر میداند
تغییر دهند؟ چگونه است که با وجود این حجم از گواهی باز دم از اصلاح در
چهارچوب نظام زده میشود و بر طبل مردمسالاری دینی کوبیده میشود؟ در شرایطی که
بر هر اهل خرد و اندیشهای پوشیده نیست که راه پیشرفت و ترقی چیزی جز حکومتی مردمسالار
و سکولار نیست چرا هنوز عدهای در داخل و خارج از ایران از تئوری اصلاحات و اصلاحطلبان
دفاع میکنند؟ آیا به راستی در این برهه از زمان، دفاع از اصلاحطلبی امری منطقی و
خردمندانه است؟ نباید شک کرد که اینان خود بر این چاله به چاه واقفند و باز بر
عقیدهی خویش پای میفشارند؟ اگر آگاهانه باشد که نگارنده تصور میکند چنین باشد
آیا نامی دیگر جز خیانت میتوان بر آن گذاشت؟ و اگر آگاهانه نباشد چیزی جز حماقت
نیست؟ به هر روی هر چه باشد مسئله این است که اولین قدم برای رسیدن به نظامی مدرن
و دموکراتیک عبور از جرثومهی جمهوری اسلامی است و این مهم یا باید از طریق جنگ و
مداخله نظامی از سوی غرب صورت بگیرد که در این حالت ویرانهها ویرانهتر خواهند شد
و یا با اتحاد همهجانبهی اپوزیسیون تا جابجایی به دست مردم به وقوع بیپوندد و به
گمان نگارنده گفتمان اصلاحطلبی مهمترین آفتیست که بر جان این اتحاد شکل نگرفته
و این اپوزیسیون چهلتکه افتاده است.
درود فراوان،
پاسخحذفاز شما برای عضویت در کانون وبلاگ نویسان ایرانی دعوت می کنم
کانون وبلاگ نویسان ایران با چشم انداز تحقق دموکراسی در ایران و آزادی بیان، آزادی قلم، آزادی اندیشه در کشور عزیزمان ایران در لندن تاسیس شده است. منشور این کانون، در سایت کانون به آدرس زیر موجود است:
http://iranianblogger.com/2012/05/14/declarationoffoundation-2/
از اهداف این کانون ایجاد هویتی جمعی برای وبلاگ نویسان ایران، انعکاس فریاد آزادیخواهی بلاگرهای در بند نظام استبدادی و رساندن صدای آنان به جامعه بین الملل، افزایش نشر، اطلاع رسانی، ارتقاء سطح آگاهی و دانش مخاطبان مجازی، روشنگری، بالا بردن سطح معلومات اعضای کانون در موضوعات دفاع از آزادی بیان و دموکراسی و احترام یه حقوق انسان ها است.
لطفا برای عضویت در کانون و ثبت وبلاگ شما به عنوان عضو در سایت کانون، با ایمیل زیر تماس بگیرید:
سخنگوی موقت کانون وبلاگ نویسان ایران
گمنامیان
لطفا برای تماس با کانون، از این ایمیل استفاده بفرمایید:
kanonweblognevisan ات gmail.com
http://iranianblogger.com
سپاس از شما گمنامیان گرامی
پاسخحذفسلام اگر میشه یه دعوت نامه بالاترین برای من بفرستید ممنون میشم
پاسخحذفir110boy@yahoo.com
با تشکر
درود
پاسخحذففرستادم دوست عزیز