۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

آیندگـان و همـایون، در معمـای هویـدا


برای نسل ما که پس از انقلاب ، دیده بر جهانِ آشوب گشودیم، تجربه ی بودن و زیستن در کنار بسیاری از روشنفکران و صاحب قلمانِ عصر خویش را به دلایلی روشن از دست دادیم. داریوش همایون یکی از این اندیشمندان غربت نشین بود که همواره دیدگاهها و گفته هایش را دنبال می کردم و تحلیل های ژرفش را از شرایط پیش رو عمیقا می پسندیدم. اما چه حیف که او نیز مانند بسیاری دیگر از متفکرینِ در تبعید ، ما را تنها گذاشت...
وقتی خبر رفتنش را از تارنمای حزب مشروطه خواندم بسیار تاسف خوردم و ناگاه به یاد اولین آشناییم با نام و شخصیت داریوش همایون افتادم. چندین سال پیش وقتی کتاب معمای هویدا از عباس میلانی را می خواندم در صفحاتی از همایون و روزنامه ای که وی ایده پردازش بود ، یاد شده بود و از آنجایی که این کتاب را یکی از بهترین تالیفهای دهه اخیر میدانم و بسیار به آن علاقه مندم ، رفتم و بخشهای مربوط به همایون را بازخوانی کردم. در سطور بعد گوشه ای از ماجرای روزنامه آیندگان که با ایده ی اولیه و مشارکت بعدی داریوش همایون منتشر میشد را خواهید خواند. 

نوشته ای به قلم دکتر عباس میلانی از کتاب معمای هویدا

در سال 1344 داریوش همایون که در آن زمان روزنامه نگاری ناسیونالیست ، جوان و پراستعداد بود، به آمریکا سفر کرد .سفرش را بورسی از دانشگاه هاروارد میسر کرده بود .در دوران اقامتش در آنجا مقاله ای درباره رشد سیاسی در ایران نوشت .معتقد بود نظام سیاسی را باید هر چه زودتر ، از درون اصلاح کرد . مقاله اش در تهران جنجالی به پا کرد.وقتی بعد از پایان سفرش به تهران بازگشت،هویدا او را برای نهار به دفتر نخست وزیر دعوت کرد .در آن روزها همایون یک از چهره های سرشناس عالم روزنامه نگاری در ایران بود . ناسیونالیسم افراطی اش،اندیشه های ضدکمونیستی خلل ناپذیرش و نیز شیوایی نثرش زبانزد خاص و عام بود.
در دیدارش با همایون،هویدا از اصلاحات سیاسی مورد بحث در مقاله اش پرسید. می خواست بداند این گونه اصلاحات را چگونه در عمل میتوان ایجاد کرد.همایون در جواب تاکید کرد که به گمانش شرط اول این گونه نوسازی،ایجاد یک روزنامه مستقل و لیبرال مسلک و در عین حال وفادار به دولت است. می گفت چنین روزنامه ای می تواند (( سطح بحث های سیاسی جامعه را برکشد.))
دو سال پس از این ملاقات، وبعد از جلسات مکرر دیگری که در آن نمایندگان ادارات مختلف دولتی نیز حضور داشتند،بالاخره در اواخر سال1345،جلسه ای در دفتر نخست وزیر تشکیل شد که هویدا و نصیری و همایون در آن شرکت داشتند . دستور جلسه چند و چون تاسیس همان روزنامه ای بود که همایون در طلبش بود .بالاخره قرار شد برای ایجاد این روزنامه، شرکتی ایجاد کنند که پنجاه و یک درصد سهام آن از آنِ دولت باشد و باقی را همایون و شماری محدود از همکاران روزنامه نگارش تامین کنند. نام روزنامه جدید آیندگان بود .هویدا،بنابر توصیه ساواک،منوچهر آزمون را به عنوان نماینده سهام دولت در هیات مدیره شرکت جدید تعیین کرد.آزمون از عناصر کارکشته ی ساواک بود . در جوانی کمونیست بود و در میانسالی وزیر کابینه شد.
گرچه آیندگان پس از آغاز کار در عمل اغلب مواضعی لیبرالی می گرفت،گرچه گاهی حتی بع زبانی پرتهور از جنبه هایی از سیاست دولت انتقاد می کرد،اما به نظر میرسی که هرگز مورد اعتماد کامل مردم قرار نگرفت.وقتی آیندگان قاطعانه از  حضور آمریکا در ویتنام دفاع کرد،وقتی این خبر در میان مردم درز کرد که دولت و ساواک در کار تاسیس آن دست داشتند،آن گاه این نظر هم در میان اقشاری از مردم رواج پیدا کرد که آیندگان روزنامه ای آمریکایی است و در عین حالا از عنایت و حمایت ساواک نیز برخوردار است .جالب اینجاست که به رغم ناکامی هایی که آیندگان در آغاز به لحاظ این شهرت سوء با آن روبرو شد و لاجرم نتوانست،آن چنان که خواست همایون و همکارانش بود (( سطح بحث های سیاسی جامعه را برکشد)) اما در آستانه انقلاب هیئت دبیران جدیدی اداره روزنامه را  به عهده گرفتند و به سرعت به مهم ترین ندای افکار لیبرالی و ضد استبدادی و ضد دولتی زمان خود بدل کردند.حتی برخی از ناظران و محققان تاریخ انقلاب بر این قول اند که بسته شدن آیندگان نقطه عطفی در تاریخ انقلاب بود . البته تنها جمهوری اسلامی نبود که آیندگان و انتقاداتش را برنمی تابید . در دوران شاه هم این روزنامه به کرات با مشکلات سیاسی دچار شده بود.

گرچه دولت اکثریت سهام آیندگان را صاحب بود،گرچه ساواک از طریق آزمون در روزنامه حضور دایمی داشت، و گرچه همایون خود روزنامه نگاری سرشناس و قابل اطمینان بود و سالها علیه کمونیسم جنگیده بود، با این حال اندکی پس از آغاز کار آیندگان، خشم شاه علیه آن برانگیخته شد. دو نفر از مسئولان و صاحبان اصلی روزنامه، در دو مقطع مختلف، وبه دستور مستقیم شاه از آیندگان اخراج شدند . اولی جهانگیر بهروز نام داشت و دیگری، جواد، برادر حسنعلی منصور.

داریوش همایون هم دست کم دوبار مورد غضب ملوکانه قرار گرفت . گناه اولش این بود که در مقاله ای نوشته بود آن چه در ایران به "انقلاب سفید" شهرت گرفته در واقع نه یک انقلاب بلکه یک فرایند اصلاحی بود. گناه  دومش مقاله ای تاویل پذیر بود که درآن او، به تلویح، از کیش شخصیت شاه انتقاد کرده بود. به تقاص این جسارت شاه دستور داد که همایون را از آیندگان اخراج کنند. مهم هم نبود که فکر تاسیس این روزنامه وبخشی از سهام اولیه آن به خود همایون تعلق داشت . همایون در حالی که لبخندی بر لب داشت، می گفت: ((برای پنج هفته، حق ورود به ساختمان روزنامه را نداشتم.)) این بار هویدا به دفاع از همایون شتافت . چند روزی منتظر ماند و پس از آنکه خشم شاه فرو خوابید، از او تقاضا کردکه از گناهان همایون بگذرد. در سال 1356 همایون خود وزیر اطلاعات شد. می گفت: ((به نظر من اغلب این خود شاه بود که روزنامه و مجلات را میخواند و اگر چیزی در آن می دید که خوشش نمی آمد، خواستار تنبیه نویسنده ی آن می شد.)) در عین حال می گفت:(( سیاست هویدا متفاوت بود.او ترجیح می داد راهی پیدا کند و با روزنامه نگاران کنار بیاید. می خواست همه را بخرد. معتقد بود همه خریدنی اند. مهم فقط این است که قیمت مناسب هر کس را پیدا کنیم.))

پ.ن
متون برداشتی از کتاب، بخشهایی خلاصه شده از صفحات 291 ، 292 ،293 و 294 می باشد.
مطالب نقل قول شده در متن، برگرفته از گفتگوی مستقیم دکتر میلانی با زنده یاد داریوش همایون می باشد.

منبع: 
میلانی،عباس . معمای هویدا . چاپ دهم . تهران : نشر اختران،1380



۶ نظر:

  1. آقا این کتاب هویدارو الان هم میشه پیدا کرد؟

    پاسخحذف
  2. تا اونجایی که من خبر دارم خیر.مگر در دالانهای انقلاب و یا خود انتشارات اختران.
    البته شاید هم ای بوک یا pdf هم را بتونی در نت پیدا کنی.
    بگرد اگه پیدا نکردی بهم آمار بده شاید بتونم یک کارایی برات بکنم :)

    پاسخحذف
  3. نیا جون خیلی متن زیبایی نوشتی.متشکرم

    پاسخحذف
  4. ممنون غوغا و ناشناس گرامی.

    پاسخحذف
  5. درود به بی ربط گرامی
    مرحوم همایون رو از نزدیک بارها دیده بودم و باهاش گفتگو کرده ام. ایکاش بیشتر از این عمرش به دنیا باقی بود. انسان بسیار فهمیده و نازنینی بود. یادش گرامی
    بدنبال کتاب تازه عباس میلانی در باره شاه در گوگل میگشتم که به اینجا رسیدم.. چقدر این دنیا کوچک هست. مرحوم هویدا در هنگام مرگ یک آپارتمان بسیار معمولی داشت و یک ماشین که با همون سر کار میرفت.. مادرش تا وقتی زنده بود هرگز نفهمید که پسرش رو کشته اند و فکر میکرد که تـبعید شده و اجازه تماس گرفتن هم نداره.. تا وقتی زنده بود در منزل یکی از بستگان که پزشک معالج مرحوم هویدا نیز بود زندگی کرد و اونها از ایشون مراقبت کردند.
    روح همه رفتگان قرین آرامش
    پاینده باشی
    تـرنُم

    پاسخحذف