۱۳۹۷ مرداد ۴, پنجشنبه

ترس

زندگیِ یه گی تو ایران اینجوریه که تمام عمر یه ترس بزرگ رو با خودت به دوش می‌کشی. ترس از اینکه اطرافیانت بفهمن که گی هستی! شاید از محل کارت اخراج بشی. شاید از طرف خانواده و دوستانت طرد بشی. شاید حتی کشته بشی. حتی بدتر شاید تمام خانواده‌ت از هم بپاشه! تو ذهنت همش مرور می‌کنی که اگه کسی بفهمه به معنای واقعی کلمه به گا میری. حالا چقدر به واقعیت نزدیک هست کسی نمیدونه. ولی همه‌ی اینا یک روی سکه‌ست. روی دیگه‌ش روزی هست که از خودت می‌پرسی تا کی قراره زندانی این ترس باشی؟
شما گی نیستید و درکی از این ترس ندارید ولی موضوع اینه که تو این ترس سهیم هستید. شما همون خانواده و دوست و آشنایی هستید که خیلی از ما به غلط ریزترین رفتارهای اجتماعی‌مون رو با متر و میزان شما می‌سنجیم. اینکه چی بپوشیم و چطور صحبت کنیم. به کی لبخند بزنیم و کیو دوست داشته باشیم. خیلی از شما زندان‌بان‌هایی هستید که خودتون خبر ندارید. حتی شاید زاده‌ی تخیلات ‌ما باشید ولی به اون ترس دامن می‌زنید و زندگی شاید عزیزترین‌هاتون رو نابود می‌کنید. عزیزترین‌هایی که از ترس شما و حتی از ترس از رنجش شما، تمام عمر با اون ترس زندگی می‌کنن. پایان دادن به این چرخه‌ی باطل کار سختی نیست. شما یاد بگیرید هرکسی رو همونطور که خودش دوست داره بپذیرید. ما هم تمرین می‌کنیم تا از خودمون بپرسیم تا کی قراره زندانی این ترس باشیم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر