۱۳۸۹ آذر ۲۵, پنجشنبه

مطــرود


مطـرود را
نشانه گرفته انـد
با انگشت
کج اندیشـان شهر،
که کم نیست تعدادشـان؛
مطـرود را
به بـند نکشیده
بر فـراز شهر نفرینـی می آویزنـد،
همان تاریک دلان؛
و مطـرود که دیـرسالی به عشقش خندیدنـد،
در دگرگوشه ای از شهـر
زایــش می کند...

۶ نظر:

  1. نگرانت شده بودم.
    خوشحالم که هنوز هستی.
    شاد باشی.

    پاسخحذف
  2. چقدر دردناک بود این شعر

    پاسخحذف
  3. سایه جان ممنون از کامنتت.ما به امید زنده ایم.
    V

    پاسخحذف
  4. فرزان جان دقیقا متوجه منظورت نشدم.
    مطرود معنای مریم هم میدهد؟

    پاسخحذف